از هنگامي كه خورشيد انقلاب اسلامي در آسمان اين سرزمين سرخ فام طلوع كرد، تا چهاردهم خرداد 1368 فقط 10 سال و اندي سپري شد، امّا شعاع انديشه هاي ناب و نوراني اين شمس پرفروغ تا قلب زمين و زمان پيش رفت، به گونه اي كه امروز هيچ نقطه اي از اين كره خاكي نيست كه نام خميني كبير و انقلاب سترگ او را نشنيده باشد.
انقلاب خميني با جوهره دين و مختصه هاي ظلم ستيزي، عدالت خواهي و مردم مداري همراه بود. عناصر قدرتمندي كه وقتي با فرّه مندي و رهبري كاريزماتيك اين مرد بي نظير درآميخت، توفاني سهمگين از خيزش مردمي برپا كرده و نه تنها يك دولت مستقر و مورد حمايت قدرت هاي بزرگ دنيا را از بيخ و بن بركند، بلكه مدنيّت غرب و موجوديت دنياي استكبار را نيز به چالش كشاند.
از اين رو، انقلاب اسلامي همچنان كه فرصتي براي رويش مجدّد و حيرت انگيز گلواژه هايي نظير خدا، ايمان، عدالت و معنويت، بر شاخه هاي خشكيده و ترك خورده فطرت انسان معاصر بود، تهديدي بي نظير نيز براي قدرت هاي سلطه جوي اهريمني به حساب مي آمد، چرا كه اين رويش عمومي، نويد بخش افول ايدئولوژي مادي و مرگ تمدن منحط غرب بود و اين حقيقت انقلابي است كه «ميشل فوكو»، جامعه شناس برجسته فرانسوي به زيبايي تمام از آن به «روح جهان»1 تعبير مي كند. به راستي اگر اين روح، دير يا زود بر تمام جغرافياي ذهن و عين اين عالم مستولي شود، آيا در آن صورت، باز هم بازوان و پنجه هايي وجود خواهند داشت تا در جهت مطامع زورمداران و استعمارگران عصر استعمار فرانو، به منافع ملت ها چنگ اندازي كنند؟ پس چه بايد كرد؟ و با چه وسيله و امكاني بايد جلوي حركت بنيادگرايي اسلام را گرفت؟
اين، يك پرسش اساسي و جدي بود كه «هيگ» وزير وقت امور خارجه آمريكا رسماً در مجلس سناي اين كشور، از نمايندگان پاسخ آن را مطالبه مي كرد و آنان را پيوسته به چاره جويي فرا مي خواند. 2 پرسشي كه در واقع بازتاب تشويش ها و نگراني هاي سياستمداران آن روز و امروز غرب است. پرسشي جدي كه البته پاسخي جدي تر مي طلبيد. رويارويي و مواجهه حذفي، با اعتماد بر توان برتر نظامي و نفوذ سياسي در جهان، تنها گزينه ممكني بود كه مي توانست ضمير متلاطم و آشوب زده سياستمداراني كه درك درستي از حقيقت انقلاب اسلامي و واقعيت هاي جامعه ايراني نداشتند را آرام كند. از اين رو جبهه كفر، از نخستين روزهاي تولد اين انقلاب شكوهمند با تمامي توان در برابر آن صف آرايي كرد، تا شايد بتواند اين نور را پيش از آن كه كانون توجه ساير مسلمانان و ملل آزادي خواه جهان گردد، خاموش سازد و دست كم از گسترش نفوذ آن در جهان بكاهد. «يريدون ليطفؤ نورالله بافواههم. »3
جاسوسي، مهره سازي و نفوذ دادن عناصر فاسد در مراكز حساس نظام، راه انداختن عمليات هاي تروريستي و براندازانه، درگير كردن نظام نوبنياد جمهوري اسلامي با يك جنگ فرسايش گر و توانگير به مدت هشت سال و طراحي و ساماندهي چندين كودتا و عمليات نظامي و ده ها اقدام ايذايي ديگر، از جمله اقداماتي بود كه به عنايت خداوند متعال و به خاطر حقانيت اين نظام قدسي، كه حتي بيگانگان نيز تصريحاً يا تلويحاً آن را «معجزه قرن» مي خواندند؛4 هيچ يك از آنها نتوانستند جلوي درخشش و پرتوافشاني آن را بگيرند.
با وجود همه اين شكست ها و ناكامي هاي پي در پي، اما استكبار جهاني هيچ دليلي براي رهاسازي انقلاب اسلامي و تن دادن به شكست در برابر آن نمي ديد، بويژه آن كه يك نقطه بسيار اميدبخش ديگري وجود داشت كه آنان را همواره، نسبت به تحقق آرزوهايشان اميدوار نگاه مي داشت و آن چيزي جز ارتحال امام خميني اين خورشيد تابناك انقلاب اسلامي نبود.
تصويري از آن غروب دهشتناك
ارتحال امام خميني(ره) فاجعه اي بود كه دير يا زود مي بايست اتفاق مي افتاد و هيچ راهي جز تمكين و تسليم در برابر اين سنت الهي نيز وجود نداشت، همان گونه كه انقلاب الهي پيامبر اسلام(ص)، اين قدسي ترين انسان روي زمين نيز ناگزير به اين سرنوشت تلخ، تن داد.
با اين حال، نمي توان فضاي دهشتناك و يأس آلود ناشي از اين غروب فاجعه آميز را انكار كرد و هياهوي جغدان و هجوم خفاشاني كه سال ها در انتظار چنين رويدادي لحظه شماري مي كردند را نشنيده و ناديده گرفت. هجوم گاه و بيگاه اين تصور تلخ، حتي لرزه بر اندام آناني مي انداخت كه خود نماد استواري و تنديس مقاومت در سخت ترين و دلهره آورترين شرايط انقلاب بوده اند.
مقام معظم رهبري در يكي روزهاي حادثه غم انگيز ارتحال بنيان گذار انقلاب اسلامي، مي فرمايد:
«ده سال پيش كه ايشان ]امام خميني[ دچار عارضه قلبي شدند، با جمعي از دوستان - كه امروز بسياري از آنها جزء شهدا هستند و در جوار رحمت الهي آرميده اند - خود را در آن هواي سرد و برفي به قم رسانديم و آن وجود عزيز كه حيات انقلاب، مرهون او بود را به تهران آورديم، و در بيمارستان قلب بستري كرديم. روزهاي سختي گذشت و چه دلهره ها و نگراني هاي غيرقابل توصيفي را پشت سر گذاشتيم. از آن روزها تا پايان حيات ايشان دائماً نگران اين حادثه تلخ بوديم و بارها به پروردگار متعال عرض مي كرديم كه دعاي شوق انگيز امت مؤمن و مخلص ما به درگاه تو، سلامت و بقاي اين قلب تپنده است با بزرگواري خود دعاي امت ما را مستجاب كن، هر وقت تصور فقدان اين موجود عظيم و عزيز را مي كرديم، واقعاً دنيا براي همه ما بي معني و تاريك جلوه مي كرد. »5
تشديد بيماري حضرت امام خميني (ره) و بستري شدن ايشان در بيمارستان قلب تهران، در سال 1358 خبرگان امت بويژه حضرت آيه الله خامنه اي و حضرت حجه الاسلام والمسلمين آقاي هاشمي رفسنجاني را واداشت تا به محض تشكيل نخستين مجلس خبرگان رهبري، در سال 1362 به فكر تعيين جانشين رهبري بيافتند و به رغم عدم پيش بيني چنين نهادي در قانون اساسي جمهوري اسلامي، اين مسئله را به طور جدي پيگيري كنند.
آقاي هاشمي رفسنجاني در تبيين دلايل اين اقدام، مي گويد:
«اصلاً ما خودمان قبلاً طراحي كرده بوديم كه جانشين امام را داشته باشيم تا خداي ناكرده اگر براي امام حادثه اي پيش بيايد، كشور دچار خلأ نشود. خوب شما كه حال امام را مي دانستيد، ما معمولاً شب ها هر وقت تلفن خانه ما زنگ مي زد، مي ترسيديم يك خبري از امام باشد، حال ايشان در آن وقت مساعد نبود، دكترها در بدن ايشان يك دستگاه فرستنده گذاشته بودند كه اگر در حمام يا دستشويي دچار مشكل شدند، افراد بيرون، از حال ايشان مطلع شوند، اين قدر تحت مراقبت بودند. بنده هم كنار منزل ايشان منزل كرده بودم كه هر وقت لازم باشد به كمك ايشان برويم، شرايط مناسبي نبود، لذا ما خيلي برايمان مهم بود كه جانشين رهبري آماده باشد كه دشمنان توطئه نكنند. »6
البته با عنايت خداوند، حيات پربركت حضرت امام پس از آن حادثه، هرچند توأم با بيم و اميد تا ده سال ادامه يافت و با هدايت و سكانداري آن روح الهي، نظام اسلامي از بحران هاي بزرگ سياسي، نظامي - امنيتي و اقتصادي دهه 60 به سلامت عبور كرد، اما اين تازه آغاز يك راه طولاني، ناهموار و آميخته با انواع خطراتي بود كه تا رسيدن به آن ساحل امن فاصله زيادي داشت، بخصوص اين كه خطر جنگ همچنان باقي بود و احتمال برافروخته شدن مجدد آن به محض ارتحال امام خميني(ره) وجود داشت. در چنين شرايطي، از دست دادن امام خميني(ره) به عنوان محور و نقطه اتكاي انقلاب اسلامي، مي توانست به معناي ختم انقلاب و از دست رفتن تمام آمال و آرزوهاي ملتي باشد كه دست كم دو دهه (با توجه به مبارزات پيش از پيروزي انقلاب) براي تحقق آنها از تمام سرمايه هاي مادي و معنوي خود مايه گذاشته بودند. آري «شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل»7 اما او مي خواست كه اين نور همچنان بر بام عزت و شرف مسلمانان، تابناك و فروزنده باقي بماند. «واللّه متمّم نور ه ولو كر ه الكافرون»8

 


نقش خبرگان رهبري در تجديد حيات انقلاب اسلامي
اميد و تلاش دشمن براي براندازي نظام جمهوري اسلامي در پي بحران ناشي از ارتحال بنيان گذار آن، نكته اي نبود كه از نظرها پنهان بماند. در حقيقت ارزشمندترين لحظاتي كه دشمن سال ها صبر خود را در انتظار آن آزموده و عمر خويش را فرسوده بود، اينك به بار نشسته بود. فقدان رهبري، همراه با شرايط مبهم و ناپايدار امنيتي در مرزها، وضعيت آسيب پذير امنيت داخلي و نيز شوك شديد وارد بر مردم، همگي شرايط مساعدي را براي آغاز تحريكات و تحركات خباثت آلود دشمن مهيا كرده بود، امّا تصميم غافلگيركننده خبرگان امت در انتخاب سريع و شايسته رهبر بعدي به يك باره تمام اين معادلات را به هم ريخت و رهروان امام از فرداي آن واقعه، در پرتو رهبري الهي و حكيمانه امامي ديگر، به راه خود ادامه دادند و اين بحران بزرگ و خطرات ناشي از آن را نيز با هوشياري و بردباري از سر گذراندند.
با انتخاب حضرت آيه الله خامنه اي به رهبري امت اسلامي، كه با هدايت خداوند و هوشياري خبرگان امت صورت گرفته بود، فصل جديدي از حيات پربركت انقلاب اسلامي، آن هم در پهنه اي وسيع تر رقم خورد و خورشيد انقلاب اسلامي كه با غروب خود، پرده اي ازغم بر دل هاي تازه حيات يافته اين امت افكنده بود، با عنايت الهي بازگشت تا افق اين سرزمين را دگر بار به اشراق خود روشن سازد. از اين رو اگر انتخاب حضرت آيه الله خامنه اي را به رهبري امت اسلامي ايران، ردّ الشمس انقلاب و تجديد حيات انقلاب اسلامي بناميم، سخن به گزاف نگفته ايم.
مروري بر چگونگي انتخاب آيه الله خامنه اي به رهبري انقلاب
در قانون اساسي مصوب 1358 مرجعيت يكي از اصلي ترين شروط رهبري به شمار مي رفت. 9 در جريان بازنگري قانون اساسي در سال 1368 امام خميني(ره) با ارسال نامه اي به حضرت آيه الله مشكيني، رئيس مجمع بازنگري قانون اساسي، نظر صريح خود، مبني بر حذف شرط مرجعيت از مجموع شروط رهبري را اعلام فرمودند. در اين نامه آمده بود:
«. . . خواسته بوديد نظرم را در مورد متمم قانون اساسي بيان كنم. هرگونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند، من دخالتي نمي كنم. فقط در مورد رهبري، ما كه نمي توانيم نظام اسلاميمان را بدون سرپرست رها كنيم. بايد فردي را انتخاب كنيم كه از حيثيت اسلاميمان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط مرجعيت لازم نيست. مجتهد عادل مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي كند. اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آن ها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي ّ منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. در اصل قانون اساسي، من اين را مي گفتم، ولي دوستان در شرط مرجعيت پافشاري كردند من هم قبول كردم. من در آن هنگام مي دانستم كه اين در آينده نه چندان دور، قابل پياده شدن نيست. توفيق آقايان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. »10
امام نه تنها مرجعيت را به عنوان شرط رهبري نپذيرفتند، بلكه حتي حاضر به پذيرش آن به عنوان يك اولويت نيز نشدند. آيه الله اميني، نايب رئيس مجلس خبرگان رهبري در اين باره مي گويد:
«به دنبال آن ]دستور امام براي حذف شرط مرجعيت[ ما بحث هاي مفصلي انجام داديم و افرادي موافق اين شرط و عده اي هم مخالف آن بودند، تا اين كه قبل از ارتحال امام و زماني كه ايشان به بيمارستان منتقل نشده بودند، اين جانب و آيه الله موسوي اردبيلي كه رئيس كميسيون ولايت فقيه شوراي بازنگري بودند، به اتفاق مرحوم حاج احمد آقا، خدمت امام رسيديم و عرض كرديم، اجازه بدهيد مرجعيت به عنوان يك اولويت در قانون باشد ولو اين كه شرط رهبري نباشد، امام راحل (ره) تأملي كردند و فرمودند: نه، زيرا نه دليلي داريم كه رهبر بايد مرجع باشد و نه صلاح نظام است. آنچه ما داريم اين است كه ولي فقيه بايد مجتهد و فقيه جامع الشرايط باشد. »11
از طرفي در اصل مذكور، پيش بيني شوراي رهبري نيز شده بود. اصل يكصد و هفتم قانون اساسي، مجلس خبرگان را مكلّف مي كرد تا در صورت نيافتن مرجعي داراي ويژگي ها و برجستگي هاي خاص براي رهبري، از ميان مراجع سه يا پنج مرجع واجد شرايط رهبري را به عنوان اعضاي شوراي رهبري، تعيين و به مردم معرفي كنند.
تشكيل اجلاس اضطراري
هنوز كار بازنگري قانون اساسي به اتمام نرسيده بود كه بنيان گذار انقلاب اسلامي نداي حق را لبيك گفته و جهان اسلام را با مرگ خود داغدار فرمودند. پس از ارتحال امام خميني(ره)، در شامگاه سيزدهم خرداد 1368، مجلس خبرگان رهبري با تشكيل يك اجلاس اضطراري در همان شب، مسأله تعيين رهبر يا اعضاي شوراي رهبري را به بحث گذاشت. از آنجا كه كار بازنگري و اصلاح قانون اساسي همچنان در جريان و اعتبار قانون اساسي مصوب سال 1358 نيز به قوت خود باقي بود، مي بايست ساز و كاري درباره رهبري، در چارچوب همان اصول اتخاذ گردد، لكن در خصوص شرط مرجعيت، مجلس خبرگان، براساس نامه حضرت امام به آيه الله مشكيني، در اولين اقدام، اين شرط را از ميان برداشت و به همان اجتهاد مطلق بسنده كرد.
مرحله تعيين مصداق
به اين ترتيب مرحله اي دشوارتر كه تعيين مصداق بود، پيش روي خبرگان قرار گرفت. در اين مرحله تعدادي از نمايندگان مجلس خبرگان، برخي از مراجع عظام تقليد را پيشنهاد كردند كه به دليل حساسيت موضوع رهبري، دشواري ها و پيچيدگي هاي عالم سياست، آن هم در جهان پيچيده كنوني، با استقبال خبرگان روبرو نشد .
از آنجا كه در بحث شوراي رهبري، يكي از شخصيت هاي مورد توجه خبرگان، شخص حضرت آيه الله خامنه اي بود، در اين مرحله نيز با هدايت الهي، قلب ها به سوي ايشان معطوف و پيشنهاد رهبري ايشان، مطرح گرديد كه به رغم مخالفت صريح و شديد معظم له، اين پيشنهاد به رأي گذاشته شد كه در نتيجه آن، حضرت آيه الله خامنه اي با اكثريت قاطع خبرگان امّت، به زعامت و رهبري انقلاب پس از امام خميني(ره) برگزيده شدند.
مقام معظم رهبري، نحوه اين انتخاب تاريخي و وضعيت روحي خود در آن شرايط حساس را چنين تشريح مي كنند:
در آن لحظه به خدا پناه بردم
«آنچه كه در خصوص تعيين رهبر واقع شد و بار اين مسئوليت، بر دوش بنده كوچك ضعيف حقير گذاشته شد؛ براي خود من حتي يك لحظه و يك آن از آنات گذشته زندگي، متوقع و منتظر نبود. اگر كسي تصوّر كند كه در طول دوران مبارزه و بعدها در طول دوران انقلاب و مسئوليت رياست قوه اجرايي، حتي يك لحظه در ذهن خودم خطور مي دادم كه اين مسئوليت به من متوجه خواهد شد، قطعاً اشتباه كرده است. من هميشه خودم را نه فقط از اين منصب بسيار خطير و مهم، بلكه حتي از مناصبي كه به مراتب پايين تر از اين منصب بوده است - مثل رياست جمهوري و ديگر مسئوليت هايي كه در طول انقلاب داشتم - كوچك تر مي دانستم...
البته در آن ساعات بسيار حساسي كه سخت ترين ساعات عمرمان را گذرانديم و خدا مي داند كه در آن شب شنبه و صبح شنبه چه بر ما گذشت؛ برادرها از روي مسئوليت و احساس وظيفه، با فشردگي تمام، فكر و تلاش مي كردند كه چگونه قضايا را جمع و جور كنند، مكرر از من به عنوان عضو شوراي رهبري اسم مي آوردند، كه البته در ذهن خودم آن را رد مي كردم؛ اگر چه به نحو يك احتمال، برايم مطرح مي شد كه شايد واقعاً اين مسئوليت را به من متوجه كنند.
در همان موقع، به خدا پناه بردم و روز شنبه، قبل از تشكيل مجلس خبرگان با تضرع و توجه و التماس، به خداي متعال عرض كردم: پروردگارا! تو كه مدبّر و مقدر امور هستي؛ چون ممكن است به عنوان عضوي از مجموعه شوراي رهبري، اين مسئوليت متوجه من شود؛ خواهش مي كنم اگر اين كار ممكن است اندكي براي دين و آخرت من زيان داشته باشد، طوري ترتيب كار را بده كه چنين وضعيتي پيش نيايد. واقعاً از ته دل مي خواستم كه اين مسئوليت متوجه من نشود.
هر چه تلاش كردم نتيجه نداد
بالاخره در مجلس خبرگان، بحث هايي پيش آمد و حرف هايي زده شد كه نهايتاً به اين انتخاب منتهي شد. در همان مجلس، كوشش و تلاش و استدلال و بحث كردم تا اين كار انجام نگيرد؛ ولي انجام گرفت و اين مرحله گذشت.
من، همين الان خودم را يك طلبه معمولي و بدون برجستگي و امتيازي خاص مي دانم؛ نه فقط براي اين شغل با عظمت و مسئوليت بزرگ، بلكه - همان طور كه صادقانه گفتم - براي مسئوليت هاي به مراتب كوچك تر از آن، مثل رياست جمهوري و كارهاي ديگري كه در طول اين ده سال داشتم؛ امّا حالا كه اين بار را روي دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان كه خداي متعال به پيامبرانش توصيه فرمود: «خذها بقوه » براي اين مسئوليت، از خدا استمداد كردم و باز هم استمداد مي كنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم تا بتوانم اين مسئوليت را در حد وسع خود - كه تكليف هم بيش از وسع نيست - با قدرت و قوت و حفظ شأن والاي اين مقام، حفظ كنم و انجام بدهم. اين، تكليف من است كه اميدوارم ان شاءالله مشمول لطف و ترحم الهي و دعاي ولي عصر(عج) و مؤمنان صالح باشم. »12
هر چه اصرار كردم قبول نكردند
مقام معظم رهبري چند سال بعد به مناسبتي با اشاره به اين موضوع، مي فرمايد:
«بعد از رحلت امام (ره)، در آن روز اول كه در مجلس خبرگان شركت كردند، بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم و بالاخره اسم اين بنده حقير به ميان آمد و بحث كردند چه كسي را انتخاب كنيم و اتفاق كردند بر اين كه اين موجود حقير ضعيف را به اين منصب خطير انتخاب بكنند. من فعاليت كردم. مخالفت جدي كردم، نه اين كه مي خواستم تعارف بكنم، خدا خودش مي داند كه در دل من، در آن لحظات چه مي گذشت.
رفتم آنجا ايستادم و گفتم: آقايان صبر كنيد، اجازه بدهيد! - اين ها همه ضبط شده و موجود است، هم تصوير و هم صداي آن هست - شروع كردم به استدلال كه من را براي اين مقام انتخاب نكنيد. هر چه اصرار كردم، قبول نكردند. هر چه من استدلال كردم، آقايان مجتهدين و فضلايي كه در آنجا بودند، استدلال هاي مرا جواب دادند. من قاطع بودم كه قبول نكنم؛ ولي بعد ديدم چاره اي نيست. چرا چاره اي نبود؟ زيرا به گفته افرادي كه من به آنها اطمينان دارم، اين واجب، در من متعين شده بود؛ يعني اگر من اين بار را برنمي داشتم، اين بار زمين مي ماند. اين بود كه گفتم: قبول مي كنم. چون ديديم بار بر زمين مي ماند، براي اين كه بار بر زمين نماند، آن را برداشتم. اگر كس ديگري آنجا بود يا من مي شناختم كه ممكن بود اين بار را بردارد و ديگران هم او را قبول مي كردند، يقيناً من قبول نمي كردم كه اين بار را بردارم. بعد هم گفتم: پروردگارا! توكل بر تو و خدا هم تا امروز كمك كرد. »13
ملاك هاي اين انتخاب تاريخي
مهم ترين ملاك هاي مجلس خبرگان رهبري براي اين تصميم خطير، عبارت بودند از:
.1 صلاحيت علمي لازم معظم له براي افتأ در تمامي ابواب
.2 عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام،
.3 بينش عميق سياسي، شجاعت، تدبير، توان مديريتي بالا و يك دهه تجربه بسيار ارزشمند در سطوح بالاي مديريتي كه 8 سال رياست جمهوري در سخت ترين شرايط جنگي، از جمله آنها بود.
افزون بر همه اينها، نظر صريح و بي پرده بنيان گذار انقلاب اسلامي نسبت به صلاحيت كامل معظم له براي تصدي امر رهبري كه با شهادت تعدادي از افراد امين و مورد اعتماد امام به اثبات رسيده بود، خبرگان را در اين تصميم دلگرم تر نمود. در همان جلسه بود كه حضرت آيه الله موسوي اردبيلي، رياست قوه قضائيه، حاج سيد احمد آقا خميني؛ و نيز حجه الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني كه همگي از ياران نزديك و امين امام راحل بودند، شهادت دادند كه بارها از زبان امام جملاتي را شنيدند كه صراحت در صلاحيت حضرت آيه الله خامنه اي براي رهبري داشت.
آقاي هاشمي رفسنجاني در يكي از سخنان خود، با اشاره به نخستين جلسه اي كه براي حل مشكل قائم مقام رهبري در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خميني؛ و آقاي مهندس ميرحسين موسوي (نخست وزير وقت) هم حضور داشتند، مي گويد:
«رهبري آيه الله خامنه اي را اولين بار امام مطرح فرمودند، در حالي كه هيچ كدام از ما اساساً تصوري از اين موضوع نداشتيم. »14
ايشان همچنين اضافه مي كند:
مسأله دوم ما اين بود كه كسي را ]براي رهبري بعد از امام[ نداشتيم. يكي از بحث ها، همان جا همين بود كه در آن جلسه ما گفتيم كه خوب چه كسي؟ ما كه آقايان را مي شناسيم، ما كه علمأ را مي شناسيم، ما كه همكارانمان را مي شناسيم، چنين چيزي نمي شود. در آن جلسه بود كه ايشان (امام خميني ره) فرمودند: «همين آقاي خامنه اي» به هر حال اولين بار امام فرمودند، ما اصلاً چنين تصوري نداشتيم، براي ما كه غيرمنتظره بود و براي شخص رهبري هم اصلاً شوك آور بود. »15
همچنين، مرحوم حجه الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا خميني؛ يار و امين امام راحل (ره)، در حضور خبرگان ملت فرمود: وقتي حضرت آيه الله خامنه اي در سفر به كره شمالي بودند، امام گزارش هاي آن سفر را از تلويزيون مي ديدند، آن منظره ديدار از كره، استقبال مردم يا سخنراني ها و مذاكرات ايشان در آن سفر خيلي برايشان جالب بود و فرموده بودند: «الحق كه ايشان شايستگي رهبري را دارند. »16 او همچنين در يكي از سخنان خود، خطاب به مقام معظم رهبري فرمودند:
«حضرت امام بارها از جناب عالي به عنوان مجتهدي مسلم و بهترين فرد براي رهبري نام بردند. »17
خانم زهرا مصطفوي، صبيّه حضرت امام خميني نيز مي گويد:
«من مدت ها قبل از بركناري قائم مقام رهبري، شخصاً از محضر امام درباره رهبري پرسيدم و ايشان از آيه الله خامنه اي نام بردند و پرسيدم كه آيا شرايط مرجعيت و اعلميت در رهبري لازم نيست و ايشان نفي كردند و از مراتب علمي ايشان پرسيدم و صريحاً فرمودند كه «ايشان اجتهادي را كه براي ولي فقيه لازم است، دارد. »18
پس از انتخاب حضرت آيه الله خامنه اي به رهبري امت اسلامي، استقبال بي نظيري از سوي شخصيت ها، علماي مذهبي و سياسي و نيز تشكل ها و احزاب صورت گرفت. صداي زنگ كاروان هايي كه از دور و نزديك خود را به جماران مي رساندند تا با جانشين آن يار سفركرده بيعت نمايند، تا ماه ها پس از رحلت امام (ره) همچنان به گوش مي رسيد. پيام هاي تبريك مراجع عظام و شخصيت هاي طراز اوّل علمي و سياسي و نيز احزاب و گروه ها يادآور صحنه هاي پرشور و هيجاني بود كه در غدير، نقشي ماندگار از خاطره ها بر جاي گذاشت.
ـــــــــــــــــــ

ـ.1 ايران روح يك جهان بدون روح، ميشل فوكو.
.2 انقلاب اسلامي و مواضع استكبار جهاني، م افتخارزاده، ص .168
.3 سوره صف، آيه .8 «كافران مي خواهند تا نور خدا را به گفتار باطل و طعن و مسخره خاموش كنند. »
.4 رابرت كالتون، دانشمند كانادايي: «از نظر من كه يك غربي و فرد غيرمسلمان هستم، اين معجزه است كه يك انقلاب مكتبي و الهي بتواند در جهان امروز اين طور تحقق پيدا كرده و در جهت استقرار عدالت به پيش برود. اين انقلاب بدون شك از جانب خداوند حمايت مي شود» (روزنامه كيهان، 14 دي 1360).
.5 مقام معظم رهبري، 18 خرداد .68
.6 هاشمي رفسنجاني، خطبه هاي نماز جمعه، 7 آذر .76
.7 «شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حائل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها»
ديوان حافظ.
.8 سوره صف، آيه 8، «و البته خداوند نور خود را تمام و محفوظ خواهد داشت، اگر چه كافران خوش نداشته باشند. »
.9 در اصل 107 قانون اساسي مصوب سال 1358 تصريح شده بود:
«هرگاه يكي از فقهاي واجد شرايط مذكور در اصل پنجم اين قانون از طرف اكثريت قاطع مردم به مرجعيت و رهبري شناخته و پذيرفته شده باشد، همانگونه كه در مورد مرجع عاليقدر تقليد و رهبر انقلاب، آيت الله العظمي امام خميني چنين شده است، اين رهبر، ولايت امر و همه مسؤوليت هاي ناشي از آن را بر عهده دارد. در غير اين صورت خبرگان منتخب مردم درباره همه كساني كه صلاحيت مرجعيت و رهبري دارند بررسي و مشورت مي كنند. هرگاه يك مرجع را داراي برجستگي خاص براي رهبري بيابند او را به عنوان رهبر مردم معرفي مي نمايند، وگرنه سه يا پنج مرجع واجد شرايط رهبري را بعنوان اعضاي شوراي رهبري تعيين و به مردم معرفي مي كنند. »
.10 امام خميني، 9 اردي بهشت .1368
.11 آيه الله اميني، خطبه هاي نماز جمعه قم، 14 آذر .76
.12 مقام معظم رهبري ، 12 / 4 / 68 در جمع ائمه جمعه سراسر كشور به اتفاق مجلس خبرگان رهبري.
13مقام معظم رهبري، 23 آذر 1373، در ديدار عمومي به مناسبت روز ولادت با سعادت حضرت امام جواد (ع).
14 آقاي هاشمي رفسنجاني، خطبه هاي نماز جمعه تهران، 7 آذر .1376
15 همان.
16 مجله ارزش ها (منتظري از اوج تا فرود)، بهمن 1376، ص .95
17 روزنامه رسالت، 16 خرداد .68
18 مجله ارزش ها (منتظري از اوج تا فرود)، بهمن 76، ص .80


موضوعات مرتبط: آيت الله خامنه اي چگونه به رهبري رسيدند؟ ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:, | 10:34 | نویسنده : خادم الزینب |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.